زندگی همیشه بالا و پایین داره و همینش زندگی رو قشنگ میکنه

۸ روزی هست ننوشتم با اینکه روزای خوبی داشتمو کاش ثبت میشد

*یه ۵شنبه خوب رو مهمون دوستامون بودیم و تا ساعت ۲ شب حرفیدیم

*شعله زرد نذری عمو هم به خوبی برگزار شد

*تولد دامادمون رو تو یه فضای دنج تو یه فست فود گرفتیمو کلی خوش گذشت

مخصوصا وقتی با پدر و مادرا پانتومیم بازی میکنیم

*یه سفره حضرت ابوالفضل رفتم گرچه اخراش رسیدم

*خواهر شوهرمینا اومدن خونه مون مهمونی و شب نشینی

*چندین ماموریت شهرستانی رفتمو حالم دیگه از جاده بهم می خوره

*چندین تا کارخونه مهم دیدم با ادمای متفاوتی صحبت کردم

و مدیرعامل یکیشون بهم یه گلدن حسنی یوسف داد

*دلم برای ندا تنگ شده یه اس ام اس بهش زدم ولی میدونم مشغول امتحاناتشه

باید یه زنگ بهش بزنم

*خدا بخواد یه کلاس خودارایی هم می خوام برم

و کم کم فکر تهیه عیدیای امسالم

*خاله پری هم اومد و رفت

*و یه دوست مهربون و مطمئن فیلمای ویدئوییمونو تبدیل به سی دی کرد

فیلمایی از ۶ ماهگیم تولدام کودکی هام جشن فارغ التحصیلیمو ...

و منو میبره به خاطرات و اینکه تا ۵ سال پیش ۳۰ کیلو لاغرتر از الان بودم

و یه تجویز غلط و اعتماد من  باعثش شد

و الان چه بی اراده و خسته م

الانم یه برف قشنگی داره میباره و فضا کلا رویائیه

راستی

پدربزرگمو دوباره بیمارستان بستری کردن خیلی براش نگرانم

میشه به احترام دوستیمون برای سلامتیش دعا کنید؟